تیر ۰۵، ۱۳۸۸

تهران - 5 تیر 1388

تهرانِ 1326: مرگ بر توده ای - دشمن شاه و دربار
تهرانِ 1331: مرگ بر قوام
تهرانِ 1331: یا مرگ یا مصدق
تهرانِ 1332: مرگ بر مصدق
تهرانِ 1357: مرگ بر شاه
تهرانِ 1388: الله اکبر - مرگ بر دیکتاتور

اینها یک کرونولوژی (ترتیب تاریخی) از شعارهایی هستند که قرار است تا بیانگر خواستِ مردم تهران برای یک تولّد یا تغییر اجتماعی باشند. بدون در نظر گرفتن محتوا، فصل مشترکِ فُرم ِ تمام این شعارها مرگ است.

مانیفستِ خواستِ یک تولّد اجتماعی در تهران با مرگ گره خورده است: فارغ از اینکه آن خواست چه باشد... فارغ از اینکه آن مانیفست را سبیل از بناگوش دررفته ای که دستمال یزدی بر گردن دارد نعره بکشد، یا دختر خانم مُتشخّصی که دستمال سبز به مُچ دارد فریاد کند: مرگ جزء همیشگی و جدایی ناپذیر ِ تولّد اجتماعی در تهران است.

بدونِ مرگ نمیشود. اصلا مرگ نباشد، میمیریم.

نتیجه ی منطقی:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آنکه کُسوف را تکبیر می کشد
نوزادی بی سر است.
(از مدایح بی صله ی شاملو)

هیچ نظری موجود نیست: