مرداد ۰۵، ۱۳۸۹

از سگ نوشته ها*


من بيشتر از آنکه با انسانها رابطه داشته باشم، با سگها محشور بوده ام. با اسبها هم همينطور، ولي نه به اندازه ي سگها. معتقدم که سگها با سایر حيوانات فرق دارند؛ بدين سان که هر سگ براي خودش يک کاراکتر بخصوص دارد: سگ متين، سگ شرور، سگ هرزه، سگ با وقار، سگ آينده نگر، سگ سخت کوش، سگ تنبل، سگ شوخ، سگ جدي...

حتی فکر مي کنم که هر سگ به یک ایدئولوژی باورمند است: سگ سوسياليست، سگ معتقد به مکتب شيکاگو، سگ اگزيستانسياليست، سگ نيهيليست، سگ آنارشسیت، سگ اپيکوريست... 

اما فارغ از اين که هر سگ چه کاراکتري دارد يا به چه ایدئولوژی ای باورمند است، همه ي آنها در دوران کودکي يک ويژگي مشترک دارند: نگاه پرسشگر. سگها هنگامي که کودکند، با نگاهشان پُرسش ميکنند، و واي به آن زماني که بداني درباره ي چه پُرسش مي کنند. بدتر از آن، واي به آن زماني که فکر کني پُرسش آنها منطقي است و بدون جواب.

اين ويژگي، اتفاقا در انسانها نيز، در دوران کودکي وجود دارد: کودکِ انسان، فارغ از اينکه در آينده داراي چه کاراکتري خواهد شد، با نگاهش پرسش مي کند. 

... و بهترين پاسخ، چه براي بچه ي انسان و چه براي بچه ي سگ، يک جمله است: "بچه ها بايد نسبت به آدم بزرگها گذشت داشته باشند."

*این متن، تکه ای است از مجموعه ی "سگ نوشته ها"؛ که شرحی است بر احوالات دو سگِ نویسنده - سزار و چرچیل.

هیچ نظری موجود نیست: