اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹

From The Code of Mine- 8

چرا باید شبیه مردم بود؟

هر روز چند میلیون نفر از مردم جهان سوار هواپیما می شوند.

از آن چند میلیون نفر، چه تعداد واقعاً درک کرده اند که در حال پرواز در یک اتاق تمام فلزی هستند؟ چه تعداد از خود پرسیده اند که وزنِ آن اتاق شیکِ در حالِ پرواز چه قدر است (162 هزار کیلو)؟ چه تعداد درک کرده اند که هواپیما در چه ارتفاعی پرواز میکند (13700 متر) و سرعت آن چه قدر است (955 کیلومتر بر ساعت)؟ از آن چند میلیون نفر مسافر هواپیما، چه تعداد از خود می پرسند که اگر هواپیما با آن وزن و سرعت از آن ارتفاع سقوط کند، با چه اندازه ی حرکتی به زمین خواهد خورد، و اگر به زمین خورد، فلزهای صیقل داده شده ی آن اتاق شیک، چه بر سرِ آن همه گوشت ِ لُخم خواهند آورد؟ اینها سوالاتی هستند که احتمالاً مسافرین هواپیماهایی که سقوط کرده اند چند ثانیه قبل از سقوط از خود پرسیده اند، و آن لحظه ی آخر به این نتیجه رسیده اند که: عجب خریتی کردیم!

نکته اینجاست: اگر آن چند میلیون نفر مسافر ِ هر روزه ی هواپیما ارقام بالا را درک کنند، هر چه قدر هم برایشان از معنای ناچیز بودن احتمال سقوط هواپیما صحبت کنی، تعداد زیادی از آنها دیگر سوار هواپیما نخواهند شد. شاید از آن پس مسافرینِ هواپیما تنها فیزیکدانانی باشند که هم معنایِ واقعیِ ارقام بالا را درک کرده اند و هم معنای آمار و احتمال را.
   
اما از آنجا که مردم خبر ندارند، سوار هواپیما می شوند. "هر کسی" سوار هواپیما میشود؛ چون "بقیه ی مردم" سوارِ هواپیما میشوند، غافل از اینکه "بقیه ی مردم" مجموع همان "هر کس" هاست.

خُب... از آنجا  که من باید هر از چند گاهی سوار هواپیما بشوم، باید شبیه مردم باشم.

* ارقام نمونه مربوط به بوئینگ 747 می باشند.

هیچ نظری موجود نیست: