فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

CARUSO

انریکو کاروسو از بهترین خواننده های تِنور بود. در ناپل به دنیا آمد. زندگی را به او سخت گرفتند: در زادگاهش ایتالیا به او حسودی کردند، پس به امریکا رفت و جهان را از آنجا زیباتر کرد، به ناپل برگشت و همانجا مُرد. انریکو عاشق زنان بود؛ شوهردار و بی شوهرش فرقی نمی کرد. آخرین معشوقه اش، بیست سال از او جوان تر بود.  

***

قطعه ی کاروسو، شرح خیالی آخرین مهرورزی انریکو کاروسو به معشوقه ی جوانش، لحظه ای پیش از مرگ است. این مهرورزی، شب هنگام و در هتلی در خلیج سورنتو، نزدیک زادگاهش ناپل اتفاق می افتد. لوچیو دالا این قطعه را در 1986 نوشت و به روح انریکو تقدیم کرد:

اینجا همانجایی است که دریا می‌درخشد در حالی که باد تندی می‌ورزد
روی تراس قدیمی روبروی خلیج سورنتو
مردی در آغوش می‌کشد دخترکی را پس از آن که گریسته بود
بعد از اینکه صدایش را صاف کرد دوباره آواز سر داد:

خیلی دوستت دارم، می‌دانی که خیلی دوستت دارم.
اینک عشقت به زنجیرم می‌کشد، که خون را در رگهایم به جوش می‌آورد. آیا فهمیده‌ای؟

نورهایی در وسط دریا دید، و به فکر شبهایی که در آمریکا بود افتاد
ولی آن نور فقط چراغ یک قایق بود و رد سفید پروانه‌اش در آب
احساس درد در موسیقی‌اش آشکار بود، که از پشت پیانو به گوش می‌رسید
ولی وقتی که دید ماه از پشت ابرها بیرون می‌آید
به نظرش رسید که حتی مرگ هم می‌تواند شیرین باشد
نگاهش را به چشمان دخترک دوخت، آن چشمهای سبز دریایی
و بعد ناخودآگاه اشکی از گونه‌اش جاری شد، و احساس کرد دیگر نفسش بر نمی‌آید:

خیلی دوستت دارم، می‌دانی که خیلی دوستت دارم.
اینک عشقت به زنجیرم می‌کشد، که خون را در رگهایم به جوش می‌آورد. آیا فهمیده‌ای؟

نیرویی که در آواز هست، هر نمایشی را دروغ می‌نمایاند
و با کمی دست‌کاری و ادا و اطوار می‌تواند به چیز دیگری تبدیل کند،
ولی دو چشمی که به تو نگاه می‌کنند، این‌گونه نزدیک، این‌گونه واقعی،
کلمات را از خاطر می‌برند، و افکارت را در هم می‌ریزند
همه چیز حقیر دیده می‌شود، حتی شب‌های آمریکا نیز کوچک به نظر می‌رسد
به عقب برمی‌گردی و زندگی‌ات را دوباره نگاه می‌کنی، در پشت رد پروانهٔ قایقی.
آری، این زندگی می‌گذرد و تمام می‌شود... و بعد دیگر به آن فکر نکرد
برعکس فکر می‌کرد راضی است و شاد، و دوباره آوازش را سر داد:

خیلی دوستت دارم، می‌دانی که خیلی دوستت دارم.
اینک عشقت به زنجیرم می‌کشد، که خون را در رگهایم به جوش می‌آورد. آیا فهمیده‌ای؟
خیلی دوستت دارم، می‌دانی که خیلی دوستت دارم.
اینک عشقت به زنجیرم می‌کشد، که خون را در رگهایم به جوش می‌آورد. آیا فهمیده‌ای؟

***

قطعه ی کاروسو را خواننده های مشهوری اجرا کرده اند: از پاواروتی بگیر تا بوچلی. در این میان اما یکی، خود ِ کاروسوست: خولیو اگلسیاس دوست داشتنی. این کاروسوی خولیوست که به زنجیرت می‌کشد، که خون را در رگهایت به جوش می‌آورد. 


***

هر وقت که کاروسوی خولیو را میشونم، یک کودک معصوم ایتالیایی پیش چشمانم می آید: ویتو کورلئونه، لحظاتی پیش از کشته شدن مادرش.

هیچ نظری موجود نیست: